3........2........
1
شمارش معکوس.........
صدای ضربان قلب ..........
همه در اظطراب تولد من
صدای تیک تاک ساعت آهنگ
غم انگیز تولد من بود
ناگهان صدای گریه ای
سکوت فرا گرفته را شکست
یک ترنس ftm چشم به جهان
گشود
اشکهای جاری از چشمان پدرم
اشک شوق نبود اشک غم بود
به او الهام شده بود که فرزندش
رها شده در آغوش غمی بزرگ است
چه اتفاق بدی افتاد.....................
اسم انتخاب شد اسمی بیگانه
با وجودم
گریه ام پایانی نداشت
عجب بچه ی لجبازی!
................................
بزرگ شدم... بزرگ و بزرگ تر...
وارد دنیای نوجوانی
که جز معلق بودن چیزی حس نکردم
این دوره برایم ارمغانی جز غم نبود
گذشت....................
در میان دخترانی زندگی کردم که از
جنسشان نبودم ولی اجباری از قانون
طبیعت بود
اسیر تنی شدم که هر روز جوابگوی
هزاران نگاه بیگانه ام
نگاه مردمی که برایشان مجهولم
مردمی که به جای اینکه به تاریکی
شمع روشن کنند لعنت میفرستند!
از نگا ها خسته ام
و گاهی از ترحم
عده ای که به ما ترحم میکنند غافلند
که دنیا انعکاس ترحم هاست
او که به درد ما میخندد غافل است
که در
همین لحظه دیگری در حال تمسخر
اوست
و خودش نمیداند
خدایا تو که در وجودمان غیرت،
وفا،
صداقت
و پاکی گذاشتی چرا ترنس آفریدی؟
من در تکرار این عذاب هر روز درد
میکشم
آفرینش ما اونقدر به غم کشیده شد
که حتی باید از لات های خیابونی
هم معذرت خواهی کم که ترنس
شدم! آقا شما به بزرگواریت ببخش!
زندگی حق توست نه من
عجب واقعه تاسف باری !
چقدر سخته با این شرایط زیستن
و چقدر سخت تر این داستان رو به
تصویر کشیدن
به گفته ی دکتر شریعتی که فرمودن:
خدایا کفر نمی گویم پریشانم
چه می خواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه زجری می کشد آنکس که انسان است
و از احساس سرشار..............
و مادرم این روزها همیشه اینو برام
می خونه و همیشه زمزمه میکنه
.
نظرات شما عزیزان: